معجزه خاموش ............
معجزه خاموش

معجزه خاموش

زندگیم یک معمای مبهم وپیچیده شده که باهر طلوع وبا هر
غروب مرا بیشتر به کام خویش می کشد ودم به دم دست بر
گلویم می گذارد وبی رحمانه آن را می فشارد لحظه ی حزین
آن تمام قصه ها را از یادم برده وغصه را در وجودم نشانده .
قصه شادی و شور, قصه خنده و مهر, قصه ساحل و موج همه
وهمه را از ذهن خسته ام پاک کرده وکلماتی چون بیم , غم
و قهر ونیست شدن را مکرر برایم بازگو می کند.
من نمی خواهم ناسروده باقی بمانم پس باز هم به تلاشم ادامه
می دهم تا شاید با معجزه عشق به طلوع صبح روشن امید
برسم , حتی اگر سالها در یک کوره راه پرهراس در دل
تاریک شب بمانم وچون ره گم کرده ای افسرده در کنار
دیوار های خراب آباد زانوی غم بغل بگیرم اما نمی گذارم
چشمانم بسته شوند ومدام به آن روزنه نور که بر قلبم می
تابد خیره میشوم تا او را ببینم.
عاشقم عاشق به رویت گرنمی دانی بدان
سوختم درآرزویت گر نمی دانی بدان
افسوس

سارا





آغازی دوباره
















برای تولدت




.gif)






رو که اب و جارو کردیم



اگه گفتی کی داره در میزنه؟ 





















روز تولدت شد



تولدت مبارک




روز


، روز تولد سارا جونم

رسید و الان واسه خودش خانومی شده



























حتی بومیای جنگلم اومدن:
















































عزیزم تولدت مبارک 


سارا جون








وای چه روزیه امروز 

تولد عشقمه

تولدت مبارکککککککککک
































امروز تولد تو است
